چند روز پیش بعد نماز یه کم زود تر از مسجد اومدم بیرون.دیدم یه آقایی که کم هم میومد مسجد داره کفش های نماز گزارا رو جفت میکنه.
بقیه در ادامه مطلب...
تو همین حین که من اومده بودم بیرون و ایشون داشت کفشارو جفت می کرد نوبت کفشای من شد که کنار جاکفشی بود.(آخه کفشای من خیلی شبیه کفشای پیر مرد هاست و تو جاکفشی چندتا شیبهش هست به خاطر اینکه قاطی نشه کنار جاکفشی قرار می دمشون)
تو همین حین که من اومده بودم بیرون و ایشون داشت کفشارو جفت می کرد نوبت کفشای من شد که کنار جاکفشی بود.(آخه کفشای من خیلی شبیه کفشای پیر مرد هاست و تو جاکفشی چندتا شیبهش هست به خاطر اینکه قاطی نشه کنار جاکفشی قرار می دمشون)
خلاصه کفشامو برداشت و جلوی در جفت کرده گذاشتشون و من که همون لحظه از مسجد بیرون اومده بودم کفشا رو جلوی خودم جفت شده دیدم.
وقتی کفشا رو پوشیدم و از ایشون تشکر کردم با طرز نگاه بسیار عجیبی و متعجبی رو به رو شدم. خلاصه اومدم بیرون و به سمت منزل حرکت کردم.
بیچاره جا خورده بود شاید فکر می کرد داره کفشای یه پیر مرد مسن رو که کمرش درد می کنه و نمیتونه خم بشه رو جفت می کنه و حتما هم کلی ثواب داره.
تازه خوب شد زیرش رو ندید وگر نه تعجبش مضاعف می شد . آخه چند وقت پیش با یه جسم داغ کف کفشم ستاره صهیونییستی یا همون هگزاگرام رو کشیده بودم تا فراموش نکنم این حقیقت را که«اسرائیل را زیر پا خواهیم گذاشت ان شاء الله»
- دوشنبه ۱۶ آذر ۹۴